جفت شش!

ساخت وبلاگ

میشه همون‌قدر که من به محکم بغل کردنت فکر می‌کنم، تو به دوست‌داشتن من فکر کنی؟


...cuddle up and hold me tight

+یه ذره دزدی

جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 145 تاريخ : شنبه 28 اسفند 1395 ساعت: 7:36

پاتریک: پشت کردی به شانست امروز... باد برد.. باید یه سال صبر کنی ولی خب چون تویی شش ماه بعد ... هشت شهریور بیا ببرش

باب اسفنجی: باشه ما که سی سال صبر کردیم شش ماهم روش...

#باب_اسفنجی



جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 168 تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 ساعت: 17:21

ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است... خودمونیما این حضرت شهریار رحمتدیخ هم خیلی وضعش خراب بوده ها. یدونه شعر میگفته همش توش آه و ناله و بوس و استخفرلاااااااااح... میگین نه اینم دلیل.اصن من چیکار به اینایی که هی نیگا میکنن آدمو دارم آخه! والا ... :دی جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 139 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 1:25

پلک هامو که میبندم میرم تو فکر تجسم میکنم...

اولش میخندم وسطش تپش قلب میگیرم آخرش چشمامو باز میکنم و همون ترس همیشگی میاد سراغم...

نمیدونم کاری که میخوام کنم درسته یا نه اما من از همون بچگی حس تصور و خیال بافیم داغون بود چه برسه به این موارد خاص !


جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 161 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 1:25

وقتی گفت هیچ کاری نتونستم نکنم فقط به این فک کردم که چرا الان به من رسیده آسمون خشکیده!؟ کم عز و التماس خدا کردم!؟ بنده بدی بودم ینی براش ؟! منم پا به پاش سیگار میکشیدم هرزه گی میکردم الان حال دلم خوب میشد؟!خب چجوریه این همه دوس داشتنو میبینم اما هیچ سعی ای نمی بینم!؟  بعد کلی اشک و زاری کردن اومدم پاشم چشمم افتاد به آینه و محکم با گوشه دستم کوبیدم توش... یه لحظه بیشتر از خودم دلم سوخت که وای آینه م شکست...آخه من اینو خیلی دوسش دارم... آخه من چجوری یادم بره با چه عشقی اینو برام درست کردی؟ چجوری یادم بره وقتی آوردمش خونه جلو همه واستادم گفتم دوستم برا-خودم-درست کرده؟ بعد که دیدم آینه سالمه خوشحال شدم... جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 171 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 18:42

اینکه بیای بگی:  "حرف منو گوش نمیکنی- هی گریه میکنی- هی کلاس نمیری-هی سرکار نمیری -هی اینو میفرستی سراغم- هی اونو میفرستی سراغم- هی تو کمد میشینی قایمکی غصه میخوری گریه میکنی- هی خودتو میبندی به قرص و آمپول" خیلی نامردیه ها ... خیلی تلخه ... آدم قدر دوس داشتنو میفهمه نمیکوبه توسر اونی که بهش میگی " از خدامه تو زندگیم باشی " ... خیلی درد داره حرفه خب لامصب...

جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 156 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 18:42

پاتریک: میدونی ... وقتی میبینم میفهمی ناراحتم چیزی نمیگی بدتر غصه م میگیره حالم بدتر میشه ها...

باب اسفنجی: وقتی میبینم حالتو، غصه تو، چی بیام بگم آخه !؟

پاتریک: تو نمیفهمی حال دلمو هیچوقت هیچوقت ... نمیفهمی چقد غصه توش هست ...

باب اسفنجی: منم کم غصه نمیخورم... اگه بغضم نمیترکه ناراحتیمو بروز بدم واسه ...

#باب_اسفنجی

جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 167 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 18:42

فردا یکشنبه‌س. ..

برفا داره آب میشه. دیگه استرس ندارم. دیگه تپش قلب ندارم. دیگه هیچ فکری ندارم. ینی اصن حتی حوصله هیچی ندارم...الان دلم فقط یه چیز میخاد بشنوم؛  یه چیز ک تهش بشه تو مایه های یه هات چاکلت دونفره... دلم میخاد بیای بگی قبوله... ینی میشه؟

جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 142 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 18:42

  پاتریک: ببین من چجوری ببرم اینو نمیگن تو دندانپزشکی دسته گل!؟ باب اسفنجی: نه ببر چیزی نمیگن ... پاتریک: نمیتونم توروخدا ببر میاری برام باب اسفنجی:نه  تورو ابولفضل بگیر ببرش خانومه وسط خیابون: خب بگیر ببرش اینقد التماس میکنه :))) #باب_اسفنجی جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 140 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 18:42

جمعه ها که میشه از خود صبح تا شبش کاریم ک داشته باشم باز حوصلم سر میره. اصن انگار جمعه ها ساخته شده تا صاف بزنه تو دل تنهایی آدما..

تو کل این حجم از تنهایی میدونی اینکه هی خودمو کنترل کردم ب رفتن و نرفتن ب کلاسات فک نکنم ازت نپرسم خیلی سخت بود...

جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 156 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 18:42

امروز سرکار یکی بهم گفت خوشبحالت همیشه شادی، مامان سینا یهو گفت خوشبحال شوهرش، خندیدن همشون... گفتم والا اگه حالم رو بپرسین جوابشو نمیدونم...فقط میدونم خیلی بده آدم نتونه پشت خنده هاش دلخوریش از دنیارو قایم کنه اونموقع اونی ک نباید بهش بربخوره برمیخوره و فک میکنه منظور اونه...

جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 146 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 18:42

یبار تو دانشگاه یکی تعریف میکرد طرف هی میرفته خواستگاری،دختره هم هی میگفته سیبیلتو بزنی همه چی اوکیه. عاقاهه هم هی رفته اومده بازم حرف دختره همون بوده. آخرش اون سیبیلای چنگیزی رو داده به باد ... حالا شده جریان من! ینی اصن قبلنا میگفتم حالا همچین چهره و قیافه برام مهم نیس با این چیزا که نمیخام زندگی کنم! الان غلط کردم حرفمو پس میگیرم...  شرط اصلی من سیبیله! عزیزم بزن اونو بـــــــــــــــــزن ^_^ #باب_اسفنجی جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 140 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 18:42

پنج شنبه دوازده اسفند نود و پنج!

وقتی حرفمو گوش میدی دلم میخاد بزنم تو خط خام خواری :)))


+نوشتم یادم بمونه 


جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 162 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 18:42

زهرا یه لنگه پا واستاده بود جلوی در کلاس و انگار اسهال گرفته بود هی تو خودش وول میخورد و میچرخید. هی میگفت تیچر یه دیقه برم پایین؟ یه دیقه برم دیگه؟ خانم منشی نمیزاشت برم میگفت از معلمت اجازه بگیر! منم هرچی میگفتم خب الان اومدم کلاس قبل من میرفتی باز میگفت تورو خدا برم...آخرش گفت اصن تیچر میایین بیرون بگم؟ وقتی حرفشو زد گوشام داغ شد دلم یه لحظه خواست با پشت دستم محکم بزنم تو صورت دختره ولی حیف که اون لحظه نقشم معلمش بود و مجبور بودم چون میدونستم باهاش برم پایین گوشمالی پسر مردم! اونم کی؟ من! زهرا پسره رو صدا زد و یه پسره عنتر قد بلند یهو واستادجلوم. راستش اولش ترسیدم اما بروز ندادم، سیمکارتشو پرت کردم روش و محکم گفتم یبار دیگه این دوروبر پیدات شه خودت میدونی!  تو کل تایم کلاس بااون قیافه عصبانیم که بچه هارو تهدید کرده بودم خدمتشون میخام برسم و اونا باادب نشسته بودن، مدام داشتم فک میکردم ب ولنتاین سال قبل خودمون! به اون روز برفی! حال جفتمون خوب بود داشتیم میرفتیم تو همون یه ساعت باهم خوش بگذرونیم. از ماشین که پیاده شدیم گفت دستمو بگیر! یهو یه لحظه انگار برق منو بگیره؛ این کارو نکردم. حس جفت شش!...
ما را در سایت جفت شش! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emiss-teacher5 بازدید : 156 تاريخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت: 18:42